اول می خواستم در مورد یه بند doom دیگه بنویسم.ولی این گروه و مخصوصا این آهنگ و شعرش اونقدر وسوسم کرد و روم تاثیر گذاشت که دیدم حیفه که بقیه ازش لذت نبرن و در مورد اون گروه تو پست بعدیم می نویسم.
اول باید بگم که اگه اهل طبیعت و طبیعت گرایی هستید و دیگه از این شهر کثیف(از مردمش و کوچیک و بزرگ تا قیافش و هواش) بی زار و متنفرین با گوش کردن به این آهنگ و درک اون اونقدر از خود بی خود می شین و می رین تو حال و هوای طبیعت که نمی تونید از سر جاتون تکون بخورین.من خودم در عین حال که عاشق folk doom و neo folk هستم کمتر گروهی رو تو این دو سبک می پسندم.و یه جورایی زیادی به خودم سخت می گیرم. پس مطمئن باشین که دارم بند خوبی رو بهتون معرفی می کنم.البته این بند رو عده ای می شناسن و خوب یه سری هم نمی شناسن.
من همیشه گروهی رو که می خوام معرفی کنم و در موردش بنویسم یک بیوگرافی هم در موردش می نویسم.ولی تو این پست چیزای مهمتر از بیوگرافی برای گفتن دارم که جای خالی بیوگرافی رو پر می کنه و هم حرف دل خودمه و هم حرف دل خیلی از اهل دل ها.البته یه بیوگرافی مختصر و مفید در موردش نوشتم.
اول می خوام در مورد یه چیزی بنویسم که بعضی از شما ها باهاش زندگی میکنین و زندگی رو به کامتون تلخ می کنه.و خوب این بین کسایی که متال گوش میدن بیشتره.البته نه کسایی که گوش می دن.بلکه کسایی که سعی می کنن بفهمن.چیزی که بین جوونا خیلی کم پیدا می شه.متاسفانه هرچی که کشورهای دیگه از نظر ایدئولوژی و تفکر پیشرفت می کنن جوونای اینجا فقط به شدت پسرفت می کنن.بگذریم که این حرفا از نظر خیلی ها حرف های پیرمردیه و آب در هاونگ کوبیدن....
مثلا ما دیگه انسان مدرن شدیم و این حرفا به درد نمی خوره.
هرچی که انسان مدرن تر می شه.بدبخت تر می شه.وقتی که وارد جامعه می شه فقط کثافتکاری رو یاد می گیره و وقتی که شهری می شه تبدیل به یه انگل می شه(ناراحت نشین.اصلا خودمو می گم)
می خواستم در مورد چیزی بگم که مارو آزار می ده.خیلی از ماها خیلی از مواقع از خودمون بدمون میاد
یعنی میشه که انسان از خودش بدش بیاد ؟
شاید بگین که من داغون تر از این حرفا شدم که این حرفا روم تاثیر بذاره.ولی اینو بدونین که اگر شما از اون اول نه آدم دیگه ای رو می دیدین و اگر از اون اول طبیعت رو همون خودتون می دونستین.امکان نداشت که از خوتون بدتون بیاد.چون امکان نداشت که از طبیعت بدتون بیاد
ای کاش اینارو 4 سال پیش یکی به من گفته بود.
می دونین دلیل این مشکلات چیه ؟
انسان اصلا نمی تونه از خودش بدش بیاد.
ما از این روابط مسخره.از این شهر و از این مثلا هم نوع های خودمون خسته شدیم
و چون این روابط و ارزش های مسخرمون انقدر برامون مهم شده که جای خودمون رو گرفته و چون به جایی رسیدیم که ارزشهایی که واسه خودمون از دل سنگ تراشیدیم برای ما تصمیم می گیرن وقتی به این ارزشها صدمه می خوره فکر می کنیم که به خودمون ضربه خورده و برای خودمون متاسف می شیم.
قانون های وجودیه انسان عین طبیعته و درخت بیشترین شباهت رو به انسان داره.البته به غیر از زیبایی که هیج انسانی چه مرد و چه زن از نظر زیبایی نه به پای درخت بلکه به پای یک قطعه سنگ نمی رسه.پس بیایم و انقدر شیفته خودمون نشیم چون (از نظر من)انسان کثیفترین و زشتترین موجوده
و این حاصل زندگی شهریه
حاصل اجتماعی شدن و تقسیم کردن روحمون
همونطور که انسان به طور طبیعی و نا خودآگاه در برابر صدمات جسمی از خودش دفاع می کنه باید از روح و روان خودش هم مراقبت کنه.که اول و آخر باید برای این کار به طبیعت رجوع کنه.
و انسان امروزی دنبال هر چیز کثیفی میره ولی دنبال وجود خودش یعنی طبیعت نمی ره و این میشه که از خودش بدش میاد.یعنی ما این قدر از طبیعت دور شدیم....
یعنی ما این قدر از خودمون دور شدیم...
پس نگیم که از خودمون بدمون میاد
برای اینا اول باید از خودمون بدمون بیاد تا وجدانمون بهانه ای بشه تا به اینجا برسیم.
اگر این حرف من رو قبول ندارین یه نگاه به بیرون پنجره آهنیمون که بکنیم می بینیم که نزدیک ترین چیزها به ما ماشین های پارک شده دم در.ساختمون های بی روح بی هویت.سطل های زباله و مردمی که برای زندگی بهتر دارن میرن دنبال نابودکرن خودشون و زندگیشون و فکر میکنن که دارن بهتر می شن و اگر در پنجره هم باز کنیم (البته اگر سردمون نشه) و یه نفسی هم بکشیم و حالمون بهم بخوره تازه شاید بخودمون بیایم و به دور دست ها نگاه کنیم و پشت نقابی از دود کوه هایی رو ببینیم که دارن بهمون فحش می دن.
تا حالا فکر کردین گناه چیه(خارج از دین) ؟
یعنی اگه انسان نماز نخونه گناه کرده یا اینکه اگر یه درخت رو قطع کنه یا اگر یه گربه رو با سنگ بزنه ؟
یعنی انسان انقدر مغروره که خودش رو انقدر از یه حیوون بالا تر می بینه که به خودش جرات میده که یه حیوون رو آزار بده ؟
خواهشا به من بگین که ما چه چیزی از یه سگ بیشتر داریم ؟
برای یه بار هم که شده بیایم و خودمون رو از مثلا تخت پادشاهیمون بیاریم پایین و خودمون رو با یه سگ مقایسه کنیم ؟
کدوم سگی رو دیدین که از هوش خودش طوری استفاده کنه که بتونه چیزی رو به نام سلاح (در هزاران مدل) اختراع کنه تا بتونه هم نوعان خودش رو به صورت دست جمعی بکشه ؟
یه سگ چقدر بیشتر از نیازش که اون هم فقط برای زنده موندنش می خواد از طبیعت استفاده می کنه ؟
حالا ما چی ؟
کل دنیا هم برامون کمه.فقط می خوایم که تخریب کنیم و لذت ببریم.
یه کم جدی فکر کنیم.
اگر به شما بگن تو بهترین نقطه دنیا بهترین خونه رو به شما می دن حاضرین یه درخت رو قطع کنین ؟
هر روز داره چقدر درخت قطع و چقدر یخ ذوب می شه ؟
متاسفانه ما هر وقت چیزی رو از دست می دیم قدرش رو می دونیم.
شاید بگین که خوب هوش انسان اونو با حیوان متمایز میکنه.من هم اینو قبول دارم ولی فقط متمایز میکنه ولی برتر نمیکنه.
مثلا چنتا از ماها اندازه ی یه سگ با وفاییم ؟
اصلا قابل مقایسه هستیم ؟
من خودم از وقتی که سگ گرفتم معنی مرام و از خود گذشتگی رو فهمیدم.
اصلا قصد کنایه به هیچ یک از دوستام رو ندارم.خودم رو می گم.
تا حالا چقدر از حرفای علما و آدمها چیز یاد گرفتیم و چقدر از طبیعت رسم زندگی رو یاد گرفتیم ؟
حالا اینارو گفتم تا علاوه بر حرفهایی که زدم بگم که آدم اگر دنبال زیبایی باشه با دیدن یه دونه برگ سبز میتونه تا ساعت ها فکر کنه و به زیبایی های بیشتری برسه.
و من با گوش کردن به این آهنگ و معنی شعرش به زیبایی ها رسیدم.واقعا تا حالا هیچ folk doom روی من اینقدر تاثیر نذاشته بود و من رو از این شهر دور نکرده بود.راستش تا حالا روی این بند وقت کافی رو نذاشته بودم.ولی از وقتی که حقیقت موسیقیه doom رو کشف کردم با خودم عهد بستم وقتی از بندی تو این سبک خوشم اومد براش وقت بزارم.و خوب سبک این گروه هم که folk doom هست و جای خود دارد.
اسم این بند agalloch به معنی عود هست.چه قدر زیبا.ماهیت موسیقیشون ترکیبی از سرما.تاریکی.غم و طبیعت گرایی است.
یکی از بهترین folk doom هایی که میشه پیدا کرد.چه از نظر موسیقی و چه از نظر اشعار.
یکی از بهترین folk doom هایی که میشه پیدا کرد.چه از نظر موسیقی و چه از نظر اشعار.
کارش عالیه و خب چند سالی هست که دیگه نسبتا معروف شده و این معروفیت هم مدیون دو شاهکار خودش یعنی Ashes Against The Grain و The Mantle هستش.مخصوصا Ashes Against The Grain که یکی از بهترین folk doom هایی هست که تا حالا گوش کردم.راستی نه فنلاندی و نه نروژی بلکه آمریکایی هستند ولی اونقدر حس دارن که ...
در آخر هم ترجمه آهنگ not unlike the waves از آلبوم Ashes Against The Grain 2006 رو براتون گذاشتم و با گوش کردن و فهمیدنش به وجود خودتون رجوع کنین.به همراه دانلود آلبوم Ashes Against The Grain 2006
نکته :دو لغت Heidrun و Solstafir اسم هستند و به هیچ زبان رسمی نیستند و دوتا لینک دانلود هم گذاشتم که اگه هر کدوم خراب شد اون یکی باشه و با هم فرقی نداره.
Not Unlike The Waves
بر خلاف امواج نیست
بر خلاف امواج نیست
Aurora swims in the ether
سرخی شفق شنا می کند در عنصر آسمانی
Emerald fire scars the night sky
آتش زمردی آسمان شب را می شکافد
Amber streams from Sol
جریانات کهربایی از سوی الهه خورشید
Are not unlike the waves of the sea
بر خلاف امواج دریا نیستند
Nor the endless horizon of ice
نقض می کند افق بی پایان سطح یخ را
Aurora swims in the ether
سرخی شفق شنا می کند در عنصر آسمانی
Emerald fire paints the twilight
آتش زمردی سپیده دم را رنگ می کند
Heidrun bleeds the golden nectar
هیدریون جاری شده از شهد اعلا
For the raising sun and the moon
برای بالا آمدن خورشید و ماه
The midnight wolves who watch over the dawn
گرگ های نیمه شبی که برای تماشای طلوع آفتاب به بالا نگاه می کنند
Solstafir!!!
سلستافیر
کپی برداری فقط با ذکر منبع مجاز است....
۲ نظر:
عالی بود
شما چقدر زیبا می نویسید ، واقعا عالی ، شدیدا به دوم طبیعت گرا تازگیا معتاد شدم ، زندگی شهری کثیف ، روابط بی معنی و پوچ ، از صنعت متنفرم ، صنعتی که روح واقعی انسان رو خراب میکنه ، متاسفانه طبیعت رو هم از بین بردیم و چیزی نمونده واسمون ، همه ی تلاشمون محدود شده به پول ، مفهوم پول کل ذهنمونو تسخیر کرده ، پوچی بی کران این زندگی ، صنعت ، تکنولوژی که از حدش گذشته ، روابط انسان ها ، عقاید و ایدئولوژی هایی که اتوریته شدن ، دینی کثیفی که ظاهرا راه حلی برای پوچی ارئه می کند ولی بیشتر و بیشتر انسان را درگیر می کند ، تعصبات بی معنی ، همه ی اینا حالمو خراب می کنن...شاید اگه دوم متالی که تابحال آرومم کرده و کمکم کرده نبود از بین رفته بودم...
البته بگم که لغت Solstafir در ایسلندی به معنای نور خورشیدی که از بین ابر ها بیرون میزنه ، یعنی از روزنه ابر ها.
و لغت Heidrun که ریشه در اساطیر اسکاندیناوری دارد ، و معناهای لغوی آن روشنایی ، نور ، راز هست ، و در اساطیر اسکاندیناوی به بزی میگویند که برگ های درخت زندگی را میخورد و شهد آب تولید می کند.
غرق در پوچی.........
ارسال یک نظر